سفارش تبلیغ
صبا ویژن

American independent states

همایش های بزرگ الهی و: سمینار ها و گفتگوها و تریبون آزاد انفرادی و جمعی، دائما در حال برگزاری است. و ما در ان شرکت می کنیم و: خود را به نفهمی می زنیم. در اولین فراخوان، در عالم ذر، خداوند از ما خواست که شهادت بدهیم: او تنها پروردگار ماست. و ما کسی جز او را نخواهیم پرستید: (ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ) از همه ماها سوال کرد: آیا پروردگار شما نیستیم؟ ما در عالم خلسه، شیرینی و جذبه الهی گفتیم بله! ولی وقتی به دنیا رسیدیم و: چشممان به قدرت و ثروت افتاد، فراموش کردیم (وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ) لذا خدا هم ما را انسان نامید! و بجای آدم خطاب کرد: (ایهالانسان!) ای فراموشکار! بعد که  خطاب خدا را شنیدیم، به مقام بشریت! رسیدیم. و نام حضرت آدم شد ابوالبشر! کسی که بشارت خدا را شنید. اما چه کرد؟ (لم نجد له عزما!)حرفها را شنید ولی پشت گوش انداخت(کِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ ) اما نه، باز کسانی بودند که ظهور را باور کردند. و درانتظار ظهور ماندند. همه این فراز و نشیب ها برای نتیجه فراخوان دوم بود: که شیطان بر آدم سجده نکرد. و خداوند فرمود از او تبعیت نکنید، که او دشمن شماست.  و آدمی در کل زندگی اش با شیطان در افتاد. اما همگی تسلیم شیطان شدند. و خدا تنها ماند. وحده  وحده! پس به کمک آدمیزاد آمد(انجز وعده و نصر عبده) نبوت را خلق کرد: امامت و ولایت. و برانسان منت گذاشت و او را هدایت کرد. همه اینها بصورت گفتگوی کنفرانسی! و با حضور همه انسان های طول تاریخ است. خداوند همیشه بندگانش را باهم، خطاب کرده! چون عادل است. نمی خواهد کسی ندانسته: به خطا بیافتد. مثلا در آیات مربوط به یهودیان، همیشه یهودیان امروزی را خطاب قرار می دهد: و می فرماید پس چرا انبیا را کشتید؟ معلوم می شود در کشتن انبیا، همه یهودیان شریک هستند. یا بعبارتی امروز هم، یهودیان مشغول کشتن انبیا هستند.(فلم تقتلون الانبیا) در همه جا خداوند خطابه اش به تمام انسانهای: متولد شده و نشده و مرده و زنده است! من و شما را هم در جرم حضرت آدم و: ثواب او شریک می داند. چرا که امر به معروف نکردیم. و نهی از منکر را هم فراموش کردیم. می فرماید (کونوا انصار الله!) همه شما یار خدا باشید. نفرمایید که ما در زمان موسی نبودیم! در زمان ابراهیم نبودیم. بودید! خداوند می فرماید: فرعون فرزندان پسر شما را می کشت! دختران شما را برای بردگی و فاحشگی می برد.(یذبحون أبناءکم ویستحیون نساءکمم) نگویید آنها زن و بچه های قبطی بودند! نفرمایید آنها بچه های غزه هستند، به ما چه مربوط! مسئولیت شما مسئولیت فردی نیست، که گلیم خود را از آب بیرون بکشید. لذا وقتی انسان به درجه ای رسید، قهمید که در غوغای عالم شریک است. در خونریزی غزه شریک است! در حج بیت الله الحرام شریک است. خواهد دید که مانند خدا، همه جا حاضر و ناظر است. و واقعا خلیفه خدا هست. و لذا بر شیطان پیروز شده، او را بر زمین می زند. آنگاه خدا او را در آغوش می گیرد. زیرا شهادت داده که: شیطان ولی او نیست. و تنها خدا ست: که همه چیز برای اوست. ما درواقع مانند دو کشتی گیر، جلوی دوربین فیلمبرداری که تمامی ابنا بشر، از گذشته تا اینده آن ا تماشا می کنند، با شیطان در گیر هستیم. و البته او غالبا پیروز است! و ما را بر زمین می زند، و ما او را سرپرست خوا انتخاب می کنیم! و شهادت می دهیم که او بهتر از خداوند است!(إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ) اما گاهی هم او را بر زمین می کوبیم! و شهادت می دهیم که تنها خدا است که رب العالمین است. این لحظه شهادت انسان است. که خدا او را به آغوش خود می خواند(من عشقنی فقتله) و از دنیا جدا می کند و: به دایره جذبه خود وارد می کند. پس، شهادت مدالی که بر گردن شهیدان انداخته می شود: حضرت علی ع در توصیف مرگ هم چنین می گوید که مرگ در راه خدا مانند گردنبندی زیبا(مثل مدال های امروزی) است. هرکشتی گیر یا قهرمان مدال آوری می داند: با دریافت مدال وارد دنیای جدیدی می شود. و دنیای قبلی را وداع گفته و: هرگز آرزوی برگشت را به دل راه نمی دهد.


سرتیم حفاظت هم رفت! کسی که قرار بود: حفاظت جان رئیس جمهور را داشته باشد، از خودش هم نتوانست محافظت کند! و این نشان می دهد طراحان ترور بالاتر از سرتیم حفاظت بودند. و از سادگی رئیس جمهور و استاندار استفاده کرده بالگرد کهنه تر را پیشنهاد دادند(اذا جاء القدر عمی البصر) لذا فرضیه حفاظت برای 18هزارمین بار زیر بزرگترین علامت سوال تاریخ رفت! امام علی ع می فرماید: جمجمه ها یتان را به خدا بسپارید. قران می فرماید(والله خیر حافظ و هو ارحم الراحمین). خدا بهترین محافظ است. زیرا مرگ را او تعیین می کند و :هیچکس نمی داند کی و کجا خواهد مرد:(بای ارض تموت)پس تحلیل جدیدی از حراست، حفاظت و گارد ویژه و: مطابق با نظریات اسلامی باید مطرح ساخت: از نظر اسلامی و قرانی قتل یک نفر برابر با قتل: تمام انسانها هست زیرا ممکن است: از او ذریه زیادی در دنیا بدست آید که: با قتل او منقطع می شود. مثلا وقتی قایبل هابیل را با بیل کشت! طبیعتا هر نسلی از او نیز منقطع شد. و جمعیت فعلی که 8میلیارد است، اگر او زنده می ماند، شاید 16میلیارد می شد! یا جمعیت سادات در جهان: که قریب به 500میلیون نفر هستند. اگر محسن(پسر سوم حضرت فاطمه س) شهید نمی شد، یک سوم، سادات جهان، بیشتر بودند. شاید الان 750میلیون سادات داشتیم.( مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا) این از تئوری اصلی، ثانیا آنطور که در مقاله قبل(عالم ذر) گفته شد:هدف خلقت افزایش تولید مثل است، نه کاهش آن. بنابر این: کاهش آن را مفسده گفته اند. فساد در مقابل تکامل و رشد است. یعنی هرچیزی که مانع رشد شود، فساد است. مثلا میوه اگر بجای اینکه شیرین شود، کرم خورده شود، فاسد شده است. پس اقدام به قتل هم جایز نیست. تصور انهم گناه دارد. لذا کسانیکه به قتل و ترور روی می اورند، اساسا، نه انسان هستند و نه اسلام را می شناسند. به همین دلیل گروههای: حراست باید مواظب چنین دیدگاهی باشند. حراست یعنی حفاظت از مسیر: تکاملی و  تزایدی بشریت. و از بین بردن موانع تولید مثل. زیرا از بین بردن انسان ها، ممکن است قبل از تولد! بدو تولد یا در سنیین مختلف، با روشهای گوناگون مثلاً بیوتروریسم باشد. با تعیین تئوری، و اثبات فرضیه ها، و پی ریزی اصول و وظائف هر کسی، محدوده عملیاتی ان مشخص میشود. لذا ما در دنیا یک حراست کل داریم که: ظاهراً نامش شورای امنیت سازمان ملل است. گرچه او بجای انجام وظائفش، تا کنون به نسل کشی اقدام کرده است. این شورای امنیت در دایره کوچکتر، به شورای امنیت منطقه ای مانند ناتو، ورشو و سنت‌کام و غیره، تقسیم می شود. و بعد در حد کشورها، حراست کل کشور یا وزارت اطلاعات را ایجاد می کند. تا برسد به بادی گاردها، حفاظت شخصیت ها و تیم حفاظتی: ریاست جمهوری و غیره. تئوری توطئه یا قتل عام انسانها، کشتار بیوتروریسم همگی دارای یک شاکله هستند. یعنی در راس آنها صهیونیزم قرار دارد، بعد به شکل سازمان سیا و موساد ظاهر شده، در آخر صف خبرچین ها هستند. البته عوامل طبیعی جزو هیچکدام از اینها نیستند. زیرا نقشه و یا طرح تروری، در پشت آنها نیست. اگر بالگرد حاوی رئیس جمهور ایران، بر اثر سانحه جوی و طبیعی سقوط کرده، که نمیتوان کسی را مقصر اعلام کرد. ولی اگر حتی یک درصد: احتمال حضور عوامل انسانی باشد، کار فرق می کند. مثلا چرا فقط بالگرد رئیس جمهور دچار سانحه شده؟ در حالیکه دو بالگرد همجوار، هیچ احساسی نسبت به تغییر شرایط جوی نداشته اند. بنا براین یک متغیر غیروابسته، در اینجا وجود دارد: ممکن است پالس مخابراتی اشتباه، یا حتی هک کردن قطب نما و غیره! شما می توانید با یک قاشق یا دسته کلید، قطب نما را منحرف کنید. لذا باید همه اصول حفاظت قبلی، که مبتنی بر متون سازمانهای سیا، موساد و غیره را برعکس کنید. تا یک تئوری سالم و جدید متولد شود. نمی توان در زمین دشمن بازی کرد، و قواعد بازی آنها را قبول نداشت. سید احمد حسینی ماهینی کاندیدای ریاست جمهوری ایران، در این زمینه می گوید: تا زمانیکه بنده معاون حراست نخست وزیر شدم، هیچ تئوری وجود نداشت. همه حراستی ها از جمله شهربانی چی ها قومی ترسیده بودند. لذا بنده به کتب رکن دو ارتش شاهنشاهی، ساواک و مدارک ترجمه شده یا اصل، موساد و سازمان سیا مراجعه کردم و اصولی را تنظیم نمودم. براساس همین اصول  از تمام کارکنان نخست وزیری (بعد از فاجعه ترور رئیس جمهور رجایی) باز جویی به عمل آمد. و ثابت شد که بهزاد نبوی و سازگارا، در قتل رجایی دست داشته اند، از نظر بهزاد نبوی راستی ها(آخوندها)خطرناک تر از ساواکی ها بودند . لذا آنها کودتا کردند، دوباره ساواکی ها عودت به کار شدند.  و تمام اخراجی های من، در ستادبسیج اقتصادی به کار دعوت شدند.  اگر امروز گزارشی در مورد: توطئه بودن حادثه بالگرد، و یا شهادت قاسم سلیمانی  و 17هزار ترور شهری، به گوش نمی رسد، برای این است که: کار دست همانها است. و  این را توطئه نمی دانند. بلکه فرایند کاهش جمعیت می خوانند. و  تنظیم جمعیت می دانند.

 


فراخوان اولیه خداوند  اعلام شد. همه انسانها از سراسر جهان آمدند. هریک در جایی نشستند و منتظر سحنرانی خداوند شدند. خداوند با جلال و جبروت وارد شد، همه قیام کردند، و خدا شروع به صحبت کرد: ای آدمیان، بدانید که من شما را اشرف مخلوقات خود کردم. شما را در بهترین صورت آفریدم، و می خواهم شما را خلیفه خود، در روی زمین بگردانم تا زمین را، آنطور که خودتان می خواهید آباد کنید. من می خواهم به شما قدرت و خلاقیت ببخشم. می خواهم آنقدر بزرگ و مقتدر باشید، تا همه دنیا را مسخر خود گردانید: و آسمانها را به خدمت بگیرید و :هرچه  کمی و کاستی، به نظر خودتان دیدید آن را ترمیم کنید. شما میتوانید به حدی رشد کنید که: به عرش من وارد شوید: و درکنار من باشید. و در رضوان الهی، از همه نعمات برخوردار شوید. من می خواهم قدرتی به شما بدهم که: هرچه اراده کردید ان بشود. و هرغذایی خواستید خلق کنید(لحم طیرمما یشتهون) و هر شادی و سرزندگی را ایجاد کنید. اما نباید به یکدیگر صدمه بزنید، و یا جای یکدیدگر را بگیرید. و یا همدیگر را نابود کنید. شما نباید حتی از فرمان من، سرپیچی کنید.اگر ذره ای از من رویگردان شوید، من شما را به خودتان واگذار می کنم. و دیگر با شما نخواهم بود. اگر اطاعت دیگری را بکنید و یا: مردم را به اطاعت خودتان دعوت کنید، تا مرا کنار بزنید، شما را از خود دور خواهم کرد. شاید هم به لعنت ابدی دچار شوید. یا اینکه قطعه ای چوب یا سنگ برای جهنم باشید. آنگاه خداوند رو به همه کرد و گفت اگر: این کارها را بکنم، آیا شما قول می دهید:از قدرت خود سوء استفاده نکنید؟ برعلیه یکدیگر جنگ نمی کنید؟ و آیا مرا رب و پروردگار خود می دانیدؤ و همچنان برپای عهد خود خواهید ایستاد؟ مردم که همه ماها باشیم، سر از پا نمی شناختیم، که خداوند در بین ما است و با ما سخن می گوید. جذبه وجود خدا چنان ما را مست کرده بود، که به جز خدا نمی دیدم و: حرفهای او را همچنان شربت شیرینی می خوردیم . خدا که اینهمه جذبه  وشوق را دید گفت: من گنجی پنهان بود، و شما مرا شناختید، ولی می خواهم قول بدهید: آیا بر همین شوق و شناخت باقی خواهید ماند؟  یک لحظه از شوق بیرون آمدیم، این چه سوالی بود که خدا می کند؟ مگر قدرت ما، عطایی غیر از خدا است؟ ما مگر بجز خداییم؟ نه نه! ما هرگز از فرمان الهی، سرپیچی نمی کنیم! در این شوق بودیم که دو باره ندا آمد: الست بربکم؟ قالوا بلی همه گفتیم بلی: سرورم تاج سرم و همه وجودت را نوکرم. هیچ انسانی نبود که نیتی غیر خدا داشته باشد(الانسان یولد علی فطرت) اصلا تصور چنین چیزی محال بود. لذا خداوند همه را مرخص کرد و فرمود: بروید به زمین و یکی پس از دیگری، از مادر متولد شوید. و دوران شکوه و قدرت خود را آغاز کنید! ابتدا دو فرمانبر در اختیار شما می گذارم: که همه فرمانهای شما را با علاقه اجرا کنند(پدر و مادر) سپس به شما هوش و گوش ..می دهم. ولی همه را نیمه فعال! باید به مرور زمان هوش خود را فعال کنید چشم خود را فعال کنید تا از 50درصد اولیه، به صد در صد برسد. شما ابتدا هیچ نمی بینید، بعد که پلک های شما باز شد، آغاز دیدن و شنیدن و مزه کردن شما است.در سن بلوغ همه چیز شما تا 50درصد مادی می رسد. و درسن 40سالگی عقل شما کامل می شود. بروید ببینم چه می کنید! شوق خداوند به راه اندازی انسان، وصف ناشدنی بود. قد و بالای او را که نگاه کرد: دوباره به خود تبریک گفت:( فتبارک الله احسن الخالقین!) و بعد فراخوان دوم داد، همه غیر انسانها جمع شدند! همایش بزرگی بود. همه منتظر خدا بودند، با چشمان خودشان دیدند که: خدا آمد، و گفت می دانید؟ من می خواهم موجودی را بنام آدم، به شما معرفی کنم که اشرف مخلوقات است. همه موجودات حسادت کردند! گفتند باز می خواهی اشتباه: گذشته را تکرار کنی و کسی را: بیافرینی که همنوع خود را بکشد(یسفک الدما) و خداوند در جلسه دفاعیه، فلسفه را افرید: غایت و هدف ونهایت وجودی آدم را توضیح داد. اما یک نفر قانع نشد! گقت من بهتر از آدم هستم.(اول من قاس فهو ابلیس) او منطق را آفرید! این بود که بر ادم سجده نکرد. و آدم اسیر او شد! و یک لحظه، خدا را فراموش کرد. و خدا دید که ادم، عزم درستی ندارد(لم نجد له عزما) پس او را فرو فرستاد(ثم رددناه اسفل السافلین) و همه امکانات را از او گرفت. مگر آدم متنبه شود، توبه کند تا عزم درستی پیدا کند. و اگر عزم درستی پیدا کرد و شیطان را شکست داد، لحظه کشته شدن(شهادت) اوست. و خداوند دوباره او را می خرد! چیزهای بهتری به او می دهد. تا در رضوان خود جای می دهد.(ان الله اشتری من المومنین انفسهم!)


اندیشکده ها و مراکز پژوهشهای: راهبردی مدیریت در جهان، باید تحول بنیادین در خود را بپذیرند، و در دوران پسا انقلاب اسلامی، به مدیریت برتر و نوین، اعتراف نمایند. گرچه در علوم مدیریت خوانده ایم: مدیران در برابر جوادث تا 7سال مقاومت می کنند! و بعد از ان کم کم اندیشه آنها از تحجر(فریز) بیرون می آید. ولی در انقلاب اسلامی، با وجود پنجاه سال تجربه های موفق، و تاثیرات جهانی، هنوز مدیران و تئوری پردازان، از لاک خود بیرون نیامده، و نسبت به نو آوریهای ان بیگانه هستند. در تئوریهای مدیریت و: کلا علمی، دو روش استقرایی و قیاسی داریم. در روش استقرایی، از جزء به کل می روند و در روش قیاسی از کل به جزء. لذا در روش اول مدیران موفق، مورد مطالعه قرار می گیرند، تا اصول مدیریت آنها کشف شود. اما در روش کل نگر یا جامع، بدون امعان نظر به واقعیت ها، تئوری پردازی می شود . تا جهان را به سوی این تئوریها دعوت کنند. ما در انقلاب اسلامی 8 رئیس جمهور و 2 رهبر داشته ایم. که مطالعه دستاوردهای انان، میتواند مبنای درستی برای اصول مدیریت اسلامی شود: بخصوص رئیس جمهور هشتم، که روش خالص تری را به اجرا نزدیک کرده است. مثلا در موضوع ارتباطات، گزارش گیری و فرماندهی، به روش های مکتوب و معمول سازمانی، اکتفا نکرده به میان ذینفعان رفته و نظر آنان را جستجومی کرد.  در حادثه: گران شدن بنزین در آبان 98، روش حل مسئله، نادیده گرفتن آن بود. یعنی رئیس جمهور وقت گفت: منهم تازه فهمیدم. اما رئیسی در 1401 در آغاز ریاست خود، فورا به میان معترضان رفت، و چند مرکز عرضه بنزین را پایش کرد. نتیجه اولی شورش مردمی بود، ولی دومی آرامش بازار. لذا این اصل مسلم شد که :ارتباط سازمانی نباید به شکل هرمی باشد. بلکه باید بصورت خطی( فیس تو فیس. یا بی تو بی). البته لازم نیست به همه مرتبط شود. بلکه نمونه یا جامعه آماری سنگین وزن،(نوکلئیک) را هم انتخاب کند کافی است. در مورد مسائل کارگری یا حقوق معلمان و پرستاران نیز، دو روش فوق تجربه و نتیجه مشابه دریافت شد. در برنامه ریزی نیز، دولت روحانی به آقای: نوبخت تکیه کرد، و نوبخت هم همه کار ها را :مالایطاق اعلام نمود. یعنی گفت که مسئولیت های بار شده بر دولت، زیاد است و امکانات او، کفاف نمی دهد. حتی در مورد پرداخت یارانه، با قحطی بودجه مواجه بودند. اما در دولت رئیسی، با پولپاشی بین جبهه تولید، از پولپاشی بین جبهه خدمات جلوگیری شد. یعنی بجای اینکه موجودی صندوق توسعه ارزی، به بوروکراتها و یقه سفید ها، پرداخت شود. به جریانها و مکانهایی پرداخت شد که: بحران زا بودند. در بودجه هم بجای پرداخت حقوق های سنگین به: کسانیکه هیچ کاری نمی کنند! پولها را مستقیما به افراد پرداخت نمود تا: مشکلات مالی خود را حل کنند. لذا در مقایسه دو روش عملکردی رئیسی و روحانی، میتوان گفت: در عملکرد روحانی، علوم مدیریت غربی مبتنی بر کارمند سالاری، (روابط انسانی و رفتار سازمانی) نفس های آخر را می کشید. مخصوصا که روحانی اعلام کرد: ما علوم انسانی اسلامی! نداریم. یعنی به هیچ وجه نباید: دنبال بومی کردن مدیریت باشیم. اما رئیسی با تکیه بر علوم اسلامی، و سرمشق قرار دادن رفتار مدیریتی: پیامبران و ائمه، گفت: من اهل این حرفها نیستم! و به دل مردم زد. و دلش دریا شد. به گفته یامین پور: بارها به او گفته شد:  از الفاظ عامیانه(نهار خوردی) استفاده نکند، بلکه کاملا بوروکراتیک بوده، و در برج عاج بنشیند: و فرمایش کند تا دیگران اجرا کنند! ولی ایشان گوش می داد، یاد داشت می کرد و می گفت خوب است. اما بعد که برمی خواست، با لبحند می گفت: من اهل این حرفها نیستم. بطور کلی میتوان گفت: روش علمی مدیریت غربی، که هیچ تجربه موفقی نداشت، و دائم در حال تئوری پردازی بود، در دوران شش رئیس جمهور هم موفقیتی نداشت. ولی در دوران شهید رجایی و شهید رئیسی، اجرا و با خون خودشان آن را امضا کردند. زیرا بسیاری از مردم، بعد از شهادت ایشان متوجه شدند که :چه می خواستند بگویند.


با توجه به اینکه شهید ابراهیم رئیسی، نشان درجه یک امپراتوری عظمی را دریافت کرده، و نخستین کسی است که جمهور دنیا، با او آشنا هستند. لذا لازم است  مجلس یادبود ایشان، در همه نقاط جهان برگزار شود، تا جریان اطلاعات آزاد بتواند: به روشن بینی جهانی کمک کند. ستاد انتخاباتی احمد ماهینی، کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا، با صدور بیانیه ای نحوه برگزاری را تشریح کرد: در این بیانیه آمده است: حزب ماهین، که در امریکا تاسیس شده، و هدف آن ایجاد حکومت واحد جهانی هست، از عموم مردم دنیا می خواهد که: در غم از دست دادن شهدای شاخص ، که نشان امپراتوری عظمی را دریافت کرده اند. به سبک ایرانیان، مراسم یاد بود یا نکوداشت، همایش و کنگره را به تمام روستاها و شهر های: سراسر جهان منتقل کنند. زیرا همه انسانها از یک پدر و مادر هستند، و سعدی هم شعر گفته: و شعر او بر بالای سازمان ملل ثبت است: بنی آدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش زیک گوهرند، چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضو ها را نماند قرار. لذا هرکس خود را انسان می داند، باید در غم از دست دادن: شهید رئیسی، امیر عبداللهیان، سید محمد علی آل هاشم و شهید قاسم سلیمانی، مراسمی برگزار کند، و دیگران را دعوت به خیرات و مبرات و نذورات نماید. البته هستند دیو صفتانی که: در ظاهر انسان هستند، ولی فاحشه هایی هستند که: از کشته شدن این شهیدان خوشحال شده! و جلسات شادی برپا می کنند، و شیرینی نذری پخش می کنند، لذا باید این صفوف مشخص شود. و هر انسانی برای این کار، اهمیت دارد. نباید هیچکس در هیچ کجای دنیا ،خود را تنها بداند. و یا تصور کند که خدا، با او قهر کرده است. زیرا مجلس یادبود: در همه جا باید با نام خدا شروع  میشود. تا مردم بدانند که رها نشده اند. و دست خدا هم بسته نیست. سپس قران بخوانند. قران جملات خداوند است. و برما نازل می شود. و هرکس آن را بخواند، پیام آن را درک می کند. و می فهمد که خدا با او صحبت می کند. مجلس یادبود محلی است که انسانها را، ابتدا با خدا آشتی می دهد. و به آنها یاد آوری می کند که: زندگی و مرگ آنها دست خودشان نیست. بلکه  ورود آنها به این دنیا، به انتخاب خداوند است. و خروج نیز همینطور. طبق آیات قرانی هرکس اجلی دارد. و اگر (لایف سایکل) اجل او به انتها برسد، یک لحظه دیر و زود نمی شود. و این اجل را هم خدا تعیین می کند. در مجلس یادبود همچنان دعا نیز وجود دارد، دعا در مقابل قران: یعنی سخن گفتن انسان با خدا است. هرچه در دل دارد به خدا می گوید: روش گفتن را هم در این مجالس، یاد می دهند. خدا در قران فرموده: (ادعونی استجب لکم.) از من بخواهید! یعنی خواسته های خود را بر زبان جاری کنید، به هر زبانی که می دانید. تا خدا بداند شما اعتراف به: چه خواسته هایی کرده ای. دعا در واقع برنامه مصوب ما برای تایید الهی است. ما برنامه زندگی را، هدف گذاری می کنیم، ابعاد آن را روشن می کنیم. و از خدا می خواهیم به ما کمک کند. خداوند هم برنامه دارد، آن را در قران تشریح کرده، همخوانی دو برنامه یعنی اجابت دعا. لذا هرکس می خواهد دعا کند، باید از برنامه های خدا اطلاع داشته باشد. مانند این است که اگر ما می خواهیم: به فروشگاه برویم باید لیست خرید داشته باشیم، اما این لیست خرید موقعی تکمیل می شود که : در فروشگاه وجود داشته باشد. نه اینکه مثلا خودرو می خواهیم، ولی به مغازه قصابی مراجعه کنیم! طبیعتا دست خالی برمی گردیم. لذا مراسم یاد بود، در واقع تشریح برنامه های خدا، بوسیله عالمان و دانایان دینی است. و سپس از انسانها می خواهند که دعا کنند، یعنی از این برنامه های ذکر شده، انتخاب نمایند. احمد ماهینی ، مراسم یاد بود را بر سه پایه: حضور مردم و پذیرایی رایگان از انها، تشریح برنامه های خدا(قران خواندن، وعظ کردن)، و تصحیح برنامه های انسان: با تبدیل آنها به کلمات ودعا کردن. لذا کار ساده ای هست. حتی افراد می توانند برای خانواده خود، یا از فامیل های نزدیک هم شروع کنند.