باید دانست که وجود انسان، فقط اطلاعات است! فرق انسان با ملائکه و دیگر موجودات، در همین است، زیرا خداوند با اموزش اسما، انسان را به برتری بر موجودات، نشان گذاری کرد(علم آدم الاسماء کلها) و با این کار، در جلسه آزاد اندیشی موجودات، فلسفه افرینش انسان را تدریس فرمود. لذا علم و فلسفه ذات خداوند است! اولین جلسه آزاد اندیشی را هم خداوند تشکیل داد. پس این امر اثبات می کند:همه بنیاد های اندیشه ورزی انسان، باید دچار تحول شود. از من و ما، به خدا برگردد. از اینجا خطر فزونی اطلاعات هم روشن می شود. یعنی همانطور که نبود اطلاعات، انسان را با حیوانات برابر می کند، افزونی اطلاعات هم، ممکن است انسان را از حیوانات پست تر کند.(بل هم اضل) زیرا با دانش به جنگ دانش رفته اند، برایند آن اگر: به سوی خدا نباشد، کفر محض می شود. امروزه جهان دچار فزونی اطلاعات است،انفجار اطلاعات، او را به کفر کشانده(حقایق را می پوشانند). یعنی سوء مدیریت دانش! اتفاق افتاده، و پرچم داران مدیریت دانش، به بیراهه می روند.( اول العلم معرفت الجبار و آخر العلم، تفویض الامر الیه) مدیریت دانش باید: در ابتدای آن، ما را به شناخت خدا هدایت، و درانتها هم همه چیز را به اراده او بپذیرد. مدیرانی که دارای دانش افزوده هستند، ولی ان را منسوب به خود یا دیگری (غیرخدا) می دانند، در کفر و ضلالت هستند. زیرا خودشان می دانند: که حقایق را نمی گویند. فلسفه خلقت انسان از زبان خالق ان، فقط عبادت است. آنهاییکه فلسفه را قبول ندارند، ناچار به منطق روی می اورند. که اول من قاس الشیطان! و همین هم باعث خروج او: از عبادت خداوندی بود. زیرا شیطان عابد بود، ولی عبد نبود.60هزار سال خدا را عبادت کرد، ولی با تکذیب فلسفه، و انجام قیاس مع الفارق، به لعنت خدا دچار! و از درگاه خدا رانده شد، واولین کثرت را از وحدت وجود، رقم زد. این فزونی اطلاعات او بود که :مغرورش ساخت، مقدمه ای را برمتاخره تطبیق نمود! که لایتچسبک بود. گفت من از آدم بهترم، چون من از اتشم و او از خاک خلق شده است. اما فرشتگان دیگر همه سجده کردند. زیرا فلسفه الهی را، با اینکه خلاف میلشان بود قبول کردند. آنان در جلسه آزاد اندیشی، برخدا تهمت زدند، او را اشتباه کار! ومصر بر اشتباه، گفتند: منطق انها این بود: آیا باز هم می خواهی کسی بیافرینی، که در زمین فساد کند؟ با این منطق، و قیاس! شیطانی، هم گذشته خدا را زیر سوال برده، اشتباهات او را پیش چشمش آوردند، و هم کار جدیدش را. آنها هم عابد بودند، و گفتند: چرا آدم را می افرینی؟ ما خودمان ترا تسبیح می گوییم!(نحن نسبح بحمدک) یعنی خدا را خودخواه هم معرفی کردند! ولی با فسفه خدایی، قانع شده و سجده نمودند. و به وحدت با خدا راضی شدند. خداوند هم آنها را پذیرفت، ولی قانع نشد. او می خواست کسی باشد: که در کثرت، و جدا از خودش، باعقل و منطق و فلسفه، از کثرت دوری، به وحدت وجود برسد(انا لله و انا الیه راجعون) لذا بشر را افرید، او را از بهشت بیرون کرد، تا او به میل خودش، خدا را عبادت کند و برگردد. اما اولاد آدم هم دو تیره شدند! عده ای به خدا برگشتند(توبه)، و در آرزوی بهشت و رضوان الهی قدم برداشتند، ولی عده ای با شیطان دوست شدند، و بجای تشکر از خلقت خداوند، به تنفر از ان، و دوستی با ضد خدا، پرداختند. آیا اکنون 8میلیارد بشر روی زمین، از خلقت خودشان راضی هستند؟ و می خواهند بسوی خدا برگردند؟ یا به قدرت شیطان ایمان آورده، خودشان را همه کاره می دانند؟ بله! امروزه هوش مصنوعی، همه اینها را تفسیر می کند! عده ای از خدا بی خبر، با توسل به نخبگان شیطانی، در عفریم اسرائیل گرد آمدند، با کامپیوتر های فوق پیشرفته، همه اطلاعات را جمع اوری کردند، تا بگویند هوش مصنوعی، ما را برجهان حاکم می کند، و نیازی به خدا ندارند. زیرا آنها به تبع فزونی اطلاعات (بیگ دیتا) برجهان حاکم شده، تا مومنین را قلع و قمع کنند. اما هوش مومنین بر هوش مصنوعی فائق آمد!. و همه کامپیوتر ها از عفریم به غزه منتقل شد.