فرضیه اصلی بنیاد اندیشه های زیربنایی، این است: فرضیه: ایران همیشه ابر قدرت بوده، هست و خواهد بود. اثبات فرضیه: مرحله اول: در زمان جمشید جم، کورش کبیر و داریوش بزرگ، ایران، امپراتوری جهانی یکتا، و یکتا پرست بوده که هیچ شکی نیست، مرحله دوم: ایران در حال حاضر با یک پهباد ارزان، موشک های بالستیک و دریانوردی دور زمین، ابرقدرت دنیا هست، باز هم شکی نیست! فقط کاهی در فاصله بین کورش تا امروز تشکیک می شود. که اینهم اشتباه هست. و نیاز به اثبات دارد. مراحله سوم: بعد از کورش تا امروز را، میتوان به سه بخش عمده: قبل از اسلام، دوران اسلامی و دو قرن معاصر تقسیم کرد. اتفاقا در این دوران، ایران بالاترین قدرت ها را داشته! ولی از درون دچار تفسیر های اشتباه شده است: مثلا می گویند شاه عباس به کلیسای جلفای اصفهان رفت، در ماه رمضان، از ارمنی ها نجسی طلب کرد و نوشید: و گفت: ما برای مسیحی ها احترام قائلیم! این روش او، زیر پا گذاشتن اسلام، برای حس غریبه پرستی است. یعنی شاه عباس که نماد یک امپراتور بود، اینطور فکر های احمقانه به سرش می زد. درحالیکه میتوانست به روش دیگری ان را اثبات کند: مثلا همه را به قصر خود دعوت و: برای انها شام مفصل و هدایایی در نظر می گرفت. این کج اندیشی ها باعث شد: تا امپراتوری ایران در این سه دوران دیده نشود. بعد از اینکه کورش کبیر، مصر را فتح کرد و یک نفر از اهای خراسان را، بعنوان فرعون! در آنجا منسوب نمود، براساس روایت معروف در راه بازگشت در گذشت. با فوت کورش، عده ای متوسل به رومی ها شدند: شهر روم را امپراتوری روم! و امپراتوری ایران را: ایرانشهر نامیدند. و مثل امروز، جای قاتل و شهید را عوض کردند. در اروپا فقط دو شهر وجود داشت، که خارج از خودشان را هم قبول نداشتند، و به آنها بربر می گفتند. اما از نظر کج اندیشان، امپراتوری روم و امپراتوری یونان بودند. در حالیکه طبق نقشه های موجود در بیستون کرمانشاه، هر دو از استانهای کوچک ایران(اسپارتا و یونا) بودند. در دوران اسلامی هم به همین شکل است: استان اربیا(عربی) و ماکا(مکه) از استانهای کوچک و جزو 23 استان امپراتوری ایران بودند، اما شدند امپراتوری عرب! (مثل الان که شعار می دهند: خودمختاری بو کردستان، آزادی بو ایران)در حالیکه، حضرت علی ع با تزویج: دو دختر یزدگرد سوم به دو پسر خود، امپراتوری ساسانی را، به امپراتوری علوی انتقال داد. و این امپراتوری علوی از آل بویه، دیلمیان، طبریان و آل زیار، به هم پیوست تا به تشکیل حکومت صفویه انجامید. البته ظاهر قضیه، حکومت در دست شاه عباس یا قاجار و پهلوی، اما در اصل قدرت در خاندان سلسله علوی بود. در اوج قدرت ناصرالدین شاه، یک حکم دو خطی میرزای شیرازی، باعث شد حتی خانواده ناصرالدین شاه هم، برای او قلیان نیاورند. ایت الله مجتهد انگلیس و روسیه را تهدید به حکم جهاد کرد. و انگلیس با تمام قدرت ظاهری اش گفت: تا موقعی که قران و روحانیت هست، ما هیچ کاری نمی توانیم بکنیم. حکومت آل علی را در قداست و قدرت: امامزادگان هم میتوان دید. آنها نه تنها در زمان خود حاکم بودند، بلکه در زمان ما هم، منشا تولید قدرت، ثروت و آرامش برای مردم هستند. هر کسی گرفتاری مالی و سیاسی دارد، با توسل به این امامزادگان، وبه طریق اولی ائمه، می داند مشکلش حل می شود. به اعتبار قدرت اجرایی همین امامزادگان هست، که همه به امام زمان معتقدند: با اینکه او را نمی بینند، و یا با منطق ظاهری حکمرانی تفاوت دارد. اما همه برای حل مشکلات خود، فقط به او متوسل می شوند. چون می دانند مردان قدرت و ثروت، ابتدا به فکر خودشان هستند. لذا، همانطور که در سال 1356 در: ایام شبهای قدر برای کل دانشجویان انقلابی، در مسجد الهادی تدریس کردم، قدرت امپراتوری ایران: مدرس ها و سید جمال ها، کاشانی ها و امام خمینی ها بودند. کتاب از کلینی تا خمینی این سلسله را، بخوبی توضیح می دهد.