تاثیر انقلاب اسلامی بر تئوری های: جامعه شناختی و علوم انسانی، کاملا ملموس بوده است بطوریکه :همه سخنان ائمه را بعنوان تئوری خودشان ثبت می کنند. غرب را اساسا باید: جریان فرار اجتماعی تاریخ دانست. چون تهران بعنوان مرکز دنیا معرفی شده است. همه دنیا برحسب تهران جهت یابی می شود: جنوب، جاییست که در جنوب تهران، شرق و غرب و شمال هم به همین شکل.(قرنهای پیش هم ملک ری) . همیشه عده ای از تهران ناراضی می شوند. و به خیال خود، برای زندگی بهتر راهی غرب و شرق و جنوب و شمال می شوند. مثل الان که: فرار مغزها به سوی امارات در جنوب، اروپا و آمریکا در غرب هند و چین در شرق و روسیه و ترکستان در شمال میروند. ولی وقتی که وارد می شوند: می بینند: در غرب خبری نیست. چون روی بازگشت ندارند، لذا سعی می کنند خودشان کاری بکنند. برای فرمانداری و شهرداری آنجا، کاندیدا می شوند. و حقوق های کلان درخواست می کنند. مردم آنجا هم به خیال رسیدن به تمدن ایرانی، آنها را جذب و بالاترین دستمزدها را می پردازند. نزدیک است رئیس جمهور تمام کشورهای دنیا، از ایرانی تبارها شوند. اما در دراز مدت می بینند: منابع ندارند. نفت و گاز و طلا و اورانیوم ولیتیوم همه، فقط در ایران است. حتی اگر ترکمنستان هم گاز داشته باشد، گاز ترش است. عربستان هم آب داشته باشد، آب شور است. غرب اگر نفت داشته باشد، ترجیح می دهد درب انها را ببندد. چون هزینه استخراج و استحصال آن، بسیار بالا است. شرق هم اگر معادن طلا و غیره داشته باشد، ترجیح می دهد برای ایران کار کند. زیرا منابع ایران هر روز غنی تر می شود. ولی آنها اگر استفاده کنند، جایگزین ندارند. این است قصه پرغصه اقطار عالم. و این فقط به علوم سخت و نعمت های: کانی و غیرکانی مربوط نمی شود. در علوم انسانی هم، ابتدا راه جداگانه ای می روند. و نامش را مدرنیته می گذارند. ولی می بینند: فایده ای ندارد. پس به علوم انسانی و اسلامی ایران چنگ می زنند، ولی بنام خودشان تئوری سازی می کنند. نمونه آن مسئولیت اجتماعی است. بنده خوب یادم هست قبل از انقلاب اسلامی، اگر از مسئولیت اجتماعی بنگاهها صحبت می کردیم، بعنوان یک حرکت فاشیستی واپس گرا! از ان یاد می شد. اساتید ما در دانشگاه تهران، به محض اینکه با این موضوع برخورد می کردند، فوری می گفتند: هدف یک بنگاه اقتصادی سود آوری است. لذا نباید کار خیریه بکند. کار خیریه برای موسسات خیریه است: یا می گفتند: بنگاه اقتصادی که بنگاه خیریه نیست. حتی می گفتند. چرخ امپریالیسم بی رحم است و: برای پیشرفت در اقتصاد، اگر طبقه مستضعف زیر چرخ له شوند، عیبی ندارد. پیشرفت هزینه دارد: و این افراد تنبل باید هزینه تنبلی خود را بپردازند. سرمایه داران را نابغه دانسته، افراد فقیر را تنبل محسوب می کردند. که در قانون تنازع بقا داروینی، باید از بین می رفتند. یعنی نظریه سرمایه داری به این شدت: خشک و بیروح بود. با وقوع انقلاب اکتبر (که ابتدا شعارش: برابری برادری عدل علی بود) آمریکا نیز لرزید. بجای نظریات خشک مدیریت بنگاهی: تیلور و ، نظریه روابط انسانی التون میو ارائه شد. و سندیکالیزم، جلوی انقلاب کارگری در غرب را گرفت. انحراف انقلاب اکتبر که: قرار بود جمهوری اسلامی ترکمنستان را ایجاد کند، باعث شد تا مردم راه دیگری انتخاب کنند، آنها به ایران امیدوار شدند. با وقوع انقلاب اسلامی، باز هم تئوری های غربی رادیکالتر شد: این بار رفتار سازمانی تئوریزه شد. یعنی سود آوری و غیره از دور خارج شد. و توجه به انسانها و مخصوصا ذینفعان داخلی بیشتر شد، تا آنها گرایشی به انقلاب اسلامی پیدا نکنند. اخیرا چنان دوآتشه شده اند که: تئوری رفتار سازمانی را به ایرانیان تدریس می کنند! دکتر رضایان پیشرو این حرکت در ایران است. یعنی ایران و انقلاب ایران را یک: واپسگرایی معرفی کرده، و نظریه های اسلامی را در قالب دانشمندان غربی مطرح می کند. مسئولیت اجتماعی در ایران هفتهزار سال سابقه دارد. و کتاب صحیفه سجادیه متن آن است. ولی اقایان می ایند تا به ما مسئولیت اجتماعی یاد بدهند.