عده ای شیر پاک نخورده! برای مردم جهان نقشه های می کشند! و آنها را برای خود می خواهند. از جمله این افراد فیلسوفان هستند. فلاسفه غربی، با رد فلسقه خدایی ، همه چیز را به فکر خود و عقل خودشان نسبت می دهند. و از دنیا می خواهند: لاطائلات آنها را بجای ایه های قران بدانند. و قران را کنار بگذارند. و این سیر همچنان ادامه دارد. تا امروز که حتی در داخل ایران، و بین استادان و دانشجویان غرب زده(جن زده) هنوز، غرب وحشی، اروپا یا سوئیس مدینه فاضله، و آرمان شهر انها است. چرا اینها در این انجماد فکری باقی مانده اند؟ ساید بتوان امپریالیزم خبری و رسانه ها را مقصر دانست. ولی اینطور نیست، بلکه رسانه ها هم، بر بستر خواست و انتخاب مردمی پیش می روند. و مردم در این زمینه دونوع خواسته دارند: یکی خواسته شیطانی! و دیگری خواسته رحمانی. خواسته های شیطانی همیشه پر رنگ تر است، زیرا شیطان به انسان نزدیکتر :و انتظاری هم ندارد که: به حرف او گوش بدهیم. بلکه فقط انسان را وسوسه می کند. اما خداوند رحمان، فلسفه را افرید تا بگوید: خلقت انسان دارای هدف است، و بازیچه نیست. و براساس آن هدف، باید خود را تنظیم کند. ومسئولیت هایی را بردوش بگیرد و: وظایفی را انجام دهد. و در انجام وظائف هم هیچ غفلتی نداشته باشد. لذا اینهمه سختگیری خداوند! برانسان تنبل(لم نجد له عزما) تمایل او را به شانه خالی کردن: از مسئولیت ها و انجام ندادن وظائف، افزایش می دهد. شاید اصولا دلیل بیرون راندن آدم از بهشت، برای رهایی از تنبلی او بود! زیرا در بهشت بجز خوردن و خوابیدن و کردن! چیزی نبود. لذا خداوند به بهانه نافرمانی! انسان را از بهشت بیرون انداخت. حتی لباس های او را کند، وعریان بر روی زمین افتاد! تا در مقابل سرما و گرما و حوادث، گرسنگی و تشنگی کمی به فعالیت وادار شود. ستاره پرستی فرزندان آدم، از همین جا شروع می شود. وقتی تعداد آنها به صد نفر رسید جشن سده برگزار کردند.زیرا کار سخت بر روی زمین،(کشاورزی) و یا بر محصولات(تولید) آنها را آزار می داد. و همیشه می خواستند: به ستاره ای که از ان فرود آمده برگردند، تا در خوشی زندگی کند. زیر سایه درختان لم بدهد: و با اراده خودش همه چیز تولید و حاضر باشد. ایرانیان بیش از همه به نجوم و: ستاره ها علاقمند بودند: آنها حتی تا اواخر دوره ساسانیان، ستاره پرست بودند. و استدلال های حضرت ابراهیم، آنها را قانع نکرده بود. آنها یک چشمشان به آسمان و: ستاره مخصوص خودشان بود، و چشم دیگرشان به زیر پایشان، که همه سنگ و خاک! لذا برای رهایی از سنگ و خاک، فرش! را اختراع کردند: اکنون زیر پای همه ایرانیان، فرشهایی پهن است که: سنگ و خاک و سرامیک را می پوشاند. و بهشت را در برابر دیدگان آنها، و زیرپایشان قرار می دهد. اما اروپاییان به دزدی روی اورده بودند. آنها که نمی خواستند: خودشان کار کنند، لذا حاصل زحمت کار دیگران را، برای خود برمی داشتند! لذا اکثرا وایکینگ، دزد دریایی و آدمخوار از آب در آمدند. کمی که نفخه ایرانیان به آنان خورد، و رنسانس کردند، باز هم به استثمار کارگران ودهقانان مشغول شدند. و برای این کار، حتی جنگهای بزرگ اول و دوم جهانی را بوجود آوردند. ولی به ضرر خودشان شد. زیرا ایران اعلام بی طرفی کرد. لذا اروپا و ژاپن، بعد از جنگ دوم جهانی به تلی از: خاک و آهن و سنگ تبدیل شد. آتش و دود از همه جا برمی خواست. اما رسانه ها به کمک آمدند! فیلسوفان مردم را از آسمانها، به زیر کشیدند، و ماتریالیسم به اوج خود رسید. تا همه چیز را فراموش کنند! و دنیای نوین و عصر جدید آغاز شد. و برق ان چشمان ایرانی ها را زد. وعده زیادی مانند جن زده ها، غرب زده شدند. و همه چیز را فراموش کرده، و محو تماشای این دنیای ماتریالیستی گردیدند. برای تاثیر بیشتر، صهیونیست ها هالیوود را ایجاد کردند، تا ذهن همه به اینده معطوف، و گذشته را فراموش کنند.