سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیعیان اسرائیل و فلسطین

علوم قرانی را همه سعی دارند با علوم جدید تبطیق دهند در حالی آن براساس مقابله با قران بوجود آمده است. مثلا نظریه تکامل می گوید انسان از میمون بوجود آمده و تکامل پیدا کرده در حالیکه قران می فرماید: انا خلقنا الانسان فی احسن تقویم ما انسان را در حد اعلی خودش آفریدیم. همه علوم سعی دارند خدا زدایی کنند یعنی خدا را بیکار و بازنشسته کنند، در حالیکه قران می فرماید خداوند فعال مایشا هست. و کل یوم هو فی شان. مفهوم دموکراسی که خیلی ها آن را قرانی می دانند، در واقع تطبیق قران با کفر است. دموکراسی یعنی حکومت مردم بر مردم، در حالیکه قران حکومت الله برمردم را می گوید. تمامی علوم در واقع فشرده سخنان قیصر روم است که خدا را محدود به آسمانها کرد و زمین را برای فرمانروایی قیصر گذاشت. علوم ، که ما از آن تعبیر کلاسیک یا سکولار می کنیم فقط هدف دین زدایی دارد. در حالیکه قران مردم را به دینداری توصیه می کند. مدیریت تیلور و فایول برمبنای انسان بعنوان یک گوریل باهوش برنامه ریزی شده در حالیکه مدیریت قرانی براساس کرامت و بزرگواری انسان تاکید دارد. مدیریت فایول از پایین ببالا است یعنی انسانها ابتدا سرکارگر هستند بعد مدیر واسطه بعد به مدیریت عالی می رسند. اما در قران ، انسان از همان ابتدا بالاترین پست یعنی جانشینی خدا بر روی کل زمین را دارد.حالا به تصحیح و مقابله اصول و وظائف مدیریت می پردازیم: تعریف مدیریت حداکثر سود آوری برای خود است در حالیکه قران می فرماید لا اسئلکم علیه اجرا. یعنی پیغمبر برای هدایت و برنامه ریزی، گزینش و به کار گیری افراد انتظار در آمدی او صفر است. در روایات هم آمده که مومن کم هزینه برای خود و پر سود برای دیگران است.یعنی حقوق مدیران عامل برحسب درجات مدیریتی به سمت صفر میل می کند. وظایف مدیریت در قران چهار امر یا مورد است: مدبرات امر چهار فرشته مقرب هست: جبرائیل مامور و حی و قوه مقننه، میکائیل قوه مجریه و روزی رسان، اسرافیل مامور بازرسی و قوه قضائیه هست، عزرائیل هم مامور جمع و انتقال و قوه مرگ الهی است. به همان شکل علیع در نهج البلاغه وظائف استادنداران را چهار می داند: امور مالی(جبایت خراجها) استصلاح اهلها(فرهنگی)عمارت بلاد ها(عمرانی) و جهاد عدوها(نظامی) حتی می فرمایند عرش خدا چهار رکن دارد یعنی ارکان مدیریتی خدا مانند خانه کعبه چهار ضلع دارد. مدیرت منابع انسانی خداوند براساس خلقت است نه تغییر شکل. یعنی خداوند هر نیرویی را که می خواهد استخدام کند، آن را از عدم بوجود می اورد. ولی مدیریت منابع غربی بر اساس سرقت از منابع دیگران است. و مواد اولیه آنها هم تغییر شکل یا تولید است. و لذا به تعبیری خداوند این دنیا را کارگاه مدیریتی انسان قرار داده تا او استعداد های خود را کشف و برای مدیریت یک جهان بزرگتر آماده شود(بهشت و جهنم). انگیزه های یا پایه و اساس قدرت خدا هم براساس پاداش و جرایم هست. و بالاترین انگیزش برای انسان را ذوب شدن در خودش می داند.(انا لله و انا الیه راجعون) (یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک) یعنی رها شده در کار گاه مدیریتی زمین وقت آن است که با کوله بار تجربه به خدا برگردی. و همان کاری را کنی که خدا در مدیریت جهان می کند. اطاعت محض یا وحدت فرماندهی تنها راه ورود است. آموزش نیروی انسانی هم مستقیما توسط خدا بوسیله وحی انجام می شود و کشاورزی و دامداری را به حضرت آدم، لباس دوختن و تدریس را به ادریس کتابت را به شیث نبی و..آموزش داد. در حالیکه در تئوری های غربی همه براساس اتفاق و حادثه و تصادف تعیین می شود. درواقع مبانی غیرعلمی پایه غلمی شدندمدیریت است. به همین دلیل هیچ تئوری مدیریتی بیش از یکبار مصرف ندارد. و همه کسانی که به تجربه آن می پردازند، آن را ناکار آمد و ناقص دیده و خودشان تئوری جدیدی می دهند. در حالیکه قران می فرماید لکل امه اجل فاذا جاء اجلهم لایستاخرون ...