فرضیه تعامل در روابط خارجی، یک فرضیه ابتدایی، برای حرکت اولیه یک حکومت یا ملت است. به این معنی که مثلا در ایران، انقلاب اسلامی رخ داده و: دنیا آن را به رسمیت نمی شناسد. لذا با اعزام گروههای حسن نیت، سعی می کند که: روابط خارجی را ترمیم، و به حالت قبل برگرداند. و این نامگذاری محترمانه: دیپلماسی التماسی است. این نظریه از دوجهت مردود است: یکی اینکه تصور ارتجاعی است. یعنی سعی دارد روابط را مثل گذشته! بازسازی کند. و این یعنی برگشت به رژیم قبل. و به اصطلاح مردمی: به گه خوردن و غلط کردن افتادن! دلیل دوم از ان جهت است که: ترمیم در سطح گذشته روابط، امکان ندارد مگر اینکه: همه چیز بجای خود برگردد! یعنی شاه دوباره زنده شود! شریف امامی و آموزگار و هویدا، از اعدام رهایی شوند. تا از انقلاب دست شست. و آن را یک اشتباه تاریخی توصیف کرد. و برای جبران ضایعات انقلاب، هزینه های دو برابری پرداخت کرد: مثلا لانه جاسوسی را به آمریکا پس داد، لوله های نفت را برای ان گشود. با سلام و صلوات، 15هزار مستشار نظامی را برگرداند: و دختران دبیرستانی را به آنان اهدا کرد، تا نسل جدید آمریکایی در ایران، ادامه تخم ریزی داشته باشند. و خیلی کارهای دیگر. که ساده ترین آن (غلط کردم نامه) است. مثلا پیامبر اسلام نامه به دربار روم و ایران و حبشه فرستاد. وقتی که نامه توسط کیخسرو پاره شد، روابط تیره گردید. و پیامبر برای تعامل با جهان! می بایست عذر خواهی کند. و از اینکه احساس تکلیف نموده، اظهار پشیمانی نماید. در واقع میتوان گفت: این تئوری، ساخته پرداخته سلطنت طلبان است، تا جمهوری اسلامی را منزوی، و سلطنت قاجار یا پهلوی را برگردانند. پهلوی بیشتر با استعمار نو، یعنی آمریکا گره خورده، ولی قاجار با سیاست استعماری کهنه، یعنی بریتانیا هماهنگ هست. بنا براین سلطنت طلبها، بیشتر مایل هستند که آمریکا برگردد. و مدیریت کشور را به دست بگیرد. از این رو بر ضعف مدیریت و ناکار آمدی دولت، تاکید دارند. اما قاجار (مریم عضدانلو قاجار) بیشتر بر بازگشت اروپا، مخصوصا انگلیس یا فرانسه تاکید دارند. لذا مسعود رجوی و بنی صدر، هم که فرار می کنند، به دامن فرانسه پناه می برند. و جهت یابی بی بی سی هم، بیشتر با منافقین هست. آنها معتقدند که رژیم پهلوی از ابتدا، بد بوده و نباید بوجود می امد. زیرا باعث از بین رفتن قاجار شد. لذا مبارزه آنها با پهلوی ها، نه برای خاطر جمهوری اسلامی، بلکه جمهوری قجری است. و اساس اختلاف این دو گروه هم، برمبنای خاستگاه آنها هست. لذا می بینید در مساله مهسا گیت، منافقین، هیچگاه روسری های خود را برنداشتند. از سوی دیگر دیپلماسی التماسی، یا همان تعاملی،که جنبه انفعالی دارد، باعث می شود که مطالبات اقتصادی هم مسکوت بماند. مثلا 800میلیارد دلار پول 50سال نفت به چین، اصلا مطرح نشود! تا چین در شورای امنیت، رای بر علیه ایران ندهد: یا روسیه! هند و حتی پاکستان و عراق! حتی تخریم امریکا به رسمیت شناخته، و کاپیتولاسیون اجرا شود.نتیجه آن هم فقر مردم ایران، تورم و بیکاری است. در حالیکه تئوری جدید، باید تئوری امپراتوری باشد، روابط براساس تئوری انقلابی تعریف شود. ولذا مانند: امام خمینی باید گفت: روابط با آمریکا را می خواهیم چکار! امام خمینی براساس تئوری امپراتوری، و قدر قدرتی ایران، می فرمود: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند! ولی تعامل گرایان (اعم از سلطنت طلب قاحاری یا پهلوی) به بهانه فهم زبان جهان! همیشه می گفتند: امریکا قصد دارد حمله کند. و می تواند غلطی بکند. لذا هیچگاه به دنبال مطالبات، اموال بلوکه شده و سرقتی ایرانیان نرفتند. در ظاهر می گفتند: آمریکای جنایتکار! ولی مانند رهبران مافیا در ایتالیا! برای انان مصونیت قائل بودند. هرکس هر جنایتی می کرد، کافی بود از مرزها خارج شود. کل گناهان او بخشیده! و به گردن مسئولین نوشته می شد. طلا و جواهرات، عتیقه جات، دلار ها و تومان ها بود که: سر از آمریکا و کانادا در می اورد. و مردم با تورم وبی پولی، روزگار می گذراندند تا پشیمان از انقلاب شوند.