براساس تاکیدات مقام معظم رهبری بر مساله نخبگان، و موضوع اندیشه ورزی، بدینوسیله طرح تشکیل دانشکده اندیشه ورزی، یا موسسه عالی اندیشه شناسی، زیر نظر بنیاد نخبگان تهیه می شود: هدف از این دانشکده، تبیین اندیشه ورزی ، راهنمایی و شبکه سازی اندیشه ورزان، و ایجاد رویه واحد برای: همه رشته های علمی مرتبط هست. براین اساس اندیشه ورزی بین رشته ای هست، ولی بین رشته های علمی و محیط واقعی. مثلا تعیین اندیشه ورزی را میتوان نوشت: جواب های روزآمد یا اینده نگر، به سوالات کهنه و قدیمی. بطور مثال: با یک دلیل ساده میتوان خداشناس شد: من خودم را به وجود نیاوردم. پس کس دیگری مرا بوجود آورده، پس باید هدف و چیستی و هستی را، از او سوال کنیم! لذا نبوت اثبات می شود. نبوت یعنی اینکه به وجود آورنده، ما را رها نکرده، برای بهتر شدن هدایت می کند: لذا معاد ثابت می شود. بنابر این استدلال ساده، عدم رسیدگی به نخبگان، نداشتن برنامه جذب و غیره! براحتی حل می شود: زیرا استعداد های افراد زیاد، و نعمات خدا (لاتعد و لاتحصی) است و: دنیای فعلی ما ظرفیت روزآمد کردن آنها را ندارد. مهاجرت نخبگان هم قیامت را ثابت می کند: وقتی در این قفس دنیایی، بال و پر نمی توان گشود: باید مهاجرت کرد(آن ارضی واسعه فتهاجروا فیها) و اگر کل دنیا هم کوچک بود! باید به دنیای دیگر مهاجرت کرد. مسئله مرگ به همین راحتی حل می شود: وقتی ظرفیت انسان به حدی رسید که: در این جهان جواب نمی داد، به آن جهان وسیع تر منتقل می شود. شاید به هرکس یک ستاره می دهند! تا با ظرفیتی که این جا ساخته شده، کل ستاره را مدیریت کند. (اینکه می گویند هر انسانی یک ستاره دارد) وقتی انسان به آن دنیای بزرگتر می رود، تازه می فهمد که فقط بخشی از توانایی ها، شناسایی شده! مثلا چشم او نمی توانسته :غیر از مواد چیزی را ببیند، و در ان دنیا ظرفیت چشم صد در صد می شود، انسان حتی می تواند خدا را ببیند. تنها آروزی فاطمه زهرا از خداهم، دیدن و ملاقات حضوری با او بوده است. از این منظر اولین جلسه آزاد اندیشی را خدا گذاشته است! فرشتگان هم، همه مخالف رای دادند. و خدا فلسفه را افرید. و راجع به چیستی و ماهیت انسان بیاناتی فرمود: که همه ملائک بجز یک نفر قانع شدند. آن یک نفر هم منطق را افرید(اول من قاس الشیطان) و گفت من بهترم، خدا هم این را می دانست: یعنی عصیان شیطان از علم خداوند خارج نبود. لذا ماموریتی به او داد: برو انسان را از بهشت بیرون کن! زیرا او در بهشت تنبل شده: فقط خورد و خواب دارد. انسان وقتی بیرون شد، حضرت آدم مجبور شد: دانشگاه علمی کاربردی تاسیس کند: ده کتاب خدا به او داد، تا آن را تدریس نماید: یکی از فرزندان او رئیس دانشکده کشاورزی! شد و دیگری دانشکده دامپروری را اداره کرد. بعد از انها امتحان گرفت! که قابیل مردود شد. و به خشم آمد و هابیل را کشت! و خداوند کلاغی را مامور: اموزش تدفین نمود! او پس از قتل برادر فرار کرد، و به کوهها پناه برد. و لذا حضرت آدم ده کتاب را، به شیث نبی (نوه یا پسر سوم) سپرد. می بینیم که کلیه علوم و فلسفه، منشا خدایی دارد. و تنها چیزی که انسان را برخاک و آتش(ابلیش) برتری داد، علم او بود. زیرا خداوند همه علوم را به همه انسان ها اموخت(علم آدم الاسما کلها) و ملائکه بخاطر علم، بر انسان سجده کردند. و علوم هم فقط اسامی است. یعنی ما قدرت خلق یا ایجاد نداریم، بلکه نامگذاری انها را انجام می دهیم. ولی روز قیامت قدرت خلاقه هم، به انسان می دهد(لحم طیرا مما یشتهون) والبته کسانیکه خوب امتحان ندادند، و مثل قابیل به قتل و غارت پرداختند، آنها را می سوزاند، تا مهره های سوخته ای باشند: برای بیشتر شعله ور کردن آتش جهنم(وقودها الناس والحجاره). لذا سرفص دروس علاوه بر این موارد میتواند: بررسی اسناد بالا دستی، بررسی نیاز های منطقه ای، بررسی راه حل های رفع محرومیت. و حتی بررسی قوانین و مقررات باشد. در پایان نیز میتوان قبول شدگان را، به درجه پروفسوری مفتخر کرد. و مدرک لازم هم صادر نمود.