سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیعیان اسرائیل و فلسطین

با ایجاد یک تئوری، میتوان به ده هزار قصه، دست یافت و سینما و رادیو و تلویزیون و همه رسانه ها را، بی نیاز از داستان یا سناریو کرد. مثل قضه هزار و یکشب، که تا مدتها دنیا را به خود مشغول ساخته بود. و آن تئوری این است: ایران از ابتدا، ابرقدرت یکتا و یکتا پرست و امپراتوری عظمی بوده، هست و خواهد بود. داستان از آنجا شروع می شود که: یک امپراتوری بوده به نام: جمشید جم، که برجهان حکومت می کرده است. و جام جهان بین او، یک پلتفرمی بود که این امپراتوری او را، کنترل پذیر ساخته بود. اخیرا هدف اسرائیل همان بود که: زیر نام هوش مصنوعی چنین کاری بکند. حاقظ می گوید: سالها دل طلب جام جم از ما می کرد: و آنچه خود داشت، ازبیگانه تمنا می کرد. ما موبایل را داشتیم! ولی الان از امریکا یا چین آن را می خواهیم. جمشید پسر نداشت، لذا در جانشینی به مشکل برخورده بود: در نهایت روز مرگ، کل امپراتوری خود را بین دو دخترش تقسیم کرد: بخشی را به ایران و بخشی به توران داده شد. شاید زمان آن ده هزار سال پیش باشد، لذا ادامه داستان را میتوان این طور نوشت: هر سال یک اتفاق مهم را محور قرار داد، اتفاقات دیگر ا در کنار ان با اشاره رد شد. لذا ده هزار داستان در اینجا تولید می شود. که کتب ان موجود، ولی پراکنده هست، میتوان ان را بصورت سریال ده هزار قسمتی در اورد. حتی اگر بخواهیم قرآن را مبنا قرار دهیم، اولین داستان مربوط به یک کرسی آزاد اندیشی است. یا همایش تریبون آزاد! وقتی که خداوند اراده کرد تا انسان را بیافریند، فرشتگان را دعوت کرد، از انها هم نظر خواست. اما آنها همه مخالف خوانی کردند. عده ای او را به اشتباه کاری متهم نموده گفتند: قبلا هم چنین کاری کرده بودی! آن را تکرار نکن(آیه 30سوره بقره). عده دیگر خدا را به خودشیفتگی متهم کردند. و گفتند: ما که داریم عبادت می کنیم، چه نیازی به موجود جدید(). خداوند فلسفه را خلق کرد:  در مورد چیستی و هستی و ماهیت و عرض و جوهر آدم توضیحاتی داد. فرشتگان که دیدند عزم خدا جدی است، لذا قبول کردند و اظهارات خود را، با سجده بر آدم امضا نمودند. اما یک نفر بود که منطق را خلق کرد: منطق برپایه موهومات: ابلیس گفت: آتش از خاک بهتر است(صغری)من از اتش هستم و آدم از خاک(کبری)پس من بهترم!(استنتاج) این است که می گویند(اول من قاس الشیطان) اول منطقی! ابلیس بود! نه افلاطون یا ارسطو! و ادامه ان شاید: ده هزار داستان دیگر شود. کار به همین جا تمام نمی شود. وقتی بپذیریم ایران ابر قدرت است، جنگ اکراین و طوفان الاقصی را، تجلی ان دانسته براحتی به داستان تبدیل می کنیم. اما وقتی قبول نداریم، همیشه از خود سوال می کنیم : بالاخره چه می شود؟ هنر به معنی اعم(ناطق بودن) باید بتواند: سوالات مردم را پاسخ دهد. وقتی خود سینما، اینده ای نمی بیند، یا ان را وحشتناک توصیف می کند. و به تولید: نابود گرها ادامه می دهد، سینمای باور پذیر،باید به سمت تولیدات آبادگر برود. باید دانست: ایران در هیچ جنگی شرکت نکرده است. جنگ اول و دوم جهانی بین غیر ایرانی ها، باخودشان بوده! (ایران بی طرف بود)بعد هم که می خواستند با ایجاد اسرائیل، جهان را دوباره به جنگ بکشانند، انقلاب اسلامی تقابل خود را با اسرائیل را اشکار کرد. لذا هرچه جلو برویم، از دامنه جنگ ها کاسته شده است. اکنون فقط در غزه جنگ است. طبیعی است که آنهم بزودی با نابودی :جنگ سالاران از بین خواهد رفت. این اینده روشنی است که: رهبری ایران بران تاکید دارند. لذا میتوان گفت: نداشتن سناریو، به معنی بازی کردن در زمین دشمن است. همانطور که اسرائیل می خواهد: غزه را از بین ببرد، آنها می گویند بعد از غزه هم نوبت ایران است. بازی کردن در دام دشمن هم، یک دلیل بیشتر ندارد: نپذیرفتن واقعیت ها. و تکرار حرفهایی که بارها :اشتباه آنها را ثابت کرده است. به همین دلیل همیشه در محاسبات خود، دچار اشتباه می شوند، ولی ان را ادامه می دهند.(مرغ آنها یکپا دارد)