شیعیان اسرائیل و فلسطین

نداشتن تئوری در همه رشته های علوم در ایران، باعث پراکنده کاری شده و نتیجه ای: جز فرار مغزها و نا امیدی نخبگان، در پی ندارد. البته برخی با رفو کردن تئوری های غربی، سعی دارند مثلا آن را بومی سازی کنند. ولی این کار مثل این است که: با کلید همسایه بخواهیم قفل خانه :خود را باز کنیم! یا باید کلید همسایه را نا کارآمد کنیم! و یا بی هدف آن را، در اطراف قفل بچرخانیم. اما تئوری های بومی میتواند: به امید افرینی، کار افرینی و شادی زیستن کمک کند. زیرا تئوری اصلی ایران: امپراتوری هست: یعنی ایران امپراتوری بوده! هست و خواهد بود. لذا همه اعمال ما در این چارچوب معنی پیدا می کند: ما رای می دهیم به ایجاد: یک امپراتوری یا تقویت آن. ما برنامه می دهیم، سازندگی و ابادانی می کنیم: برای یک امپراتوری شکر گزار. چرا که خداوند انسان را امپراتور می خواهد! کودک ما باید با نام امپراتوری، کام خود را باز کند. و جز امپراتوری چیزی نگوید، و چیزی نشنود. خداوند فلسفه وجودی بشر را :جانشینی خود معرفی کرده است. انسان نه رئیس یک خانواده، نه حتی رئیس یک اداره، بلکه رئیس کل جهان است! خداوند جهان را بخاطر انسان افریده. ولی ما مثل کودکی که به یک شکلات راضی می شود، تمام کرامت خود را، به یک جیفه دنیایی می فروشیم. و شاید هم خود را تحقیر می کنیم :تا چنین مقامی را باور نکنیم، یا از ان خوشحال نشویم. امپراتوری یعنی بالاترین قدرت. ابر قدرت یکتا، و خدا چنین انتظاری از انسان دارد: تا خود را بشناسد و بداند که: خدا به او چه مقامی داده است. طبیعتا امپراتوری مورد انتظار خدا، یک امپراتوری یاغی و ظالم نیست. بلکه قدرتی شکرگزار است: زیرا با شکر گزاری، خداوند قدرت انسان را افزایش می دهد. کودک ما باید با این مفاهیم آشنا شود و: به انها خو کند و با آنها خوشحال باشد. تئوری کودکیاری در اسلام هم تعریف شده! قبل از اینکه تمدن 50ساله! غربی برایمان تئوری سازی کند، در 14قرن قبل پیامبر و امام علی زحمت آن را کشیده اند: مثلا فرموده اند: کودک در 7سال اول فرمانده هست:هر دستوری می دهد باید اجرا شود! اگر داد می زند و غذا می خواهد، باید بدون دستمزد،به او غذا داد.( دع یرتع و یلعب) در هفت سال دوم برعکس! فرمانبر است. یعنی قبل از شما، آماده می شود برای بیرون رفتن! غذا خوردن و..فرویدی ها که کودک را در یک حالت می بینند، دچار اشتباه تربیتی می شوند. می فرمایند: 7سال سوم مشاور است: یعنی امپراتوری را فرامی گیرد. زیرا مشاور اعظم امپراتوری: بزرگتر خود یعنی پدر قرار می گیرد. پدر خدای روی زمین است(خلیفت الله فی الارض) چه برای همسر یا فرزندان. لذا فرزندان او را خدا و: روزی رسان خود می بینند. یک پشتوانه محکم! ولی متاسفانه تربیت نا اهلان، آن را بیرنگ کرده و موقعی که: انسان پدر خود را از دست می دهد، تازه می فهمد چه پناهگاه عظیمی را از دست داده است. لذا استقلال واقعی یا جوانی (سنی) از 21 سالگی باید آغاز شود: نه از 15یا 18 سالگی. از این رو یک پیوستگی دائمی بین نسل ها باقی می ماند. شاهد گسستگی بین نسلی نخواهیم بود. وقتی که پدر به فرزندی می گوید: برو از خانه بیرون! در واقع روحیه او را در خلا رها می کند. او قبل از 21 سالگی نباید: چنین حرفی بشنود. اعتماد به نفس خود را از دست داده، دائم خود را معلق در خلا می بیند. و فکر می کند کسی او را دوست ندارد، لذا دست به خودکشی می زند. چون امید او به پدر و مادر است. و هنگامیکه حرف جدایی ولو: به شوخی پیش می اید هر دو افسرده میشوند. پدر و مادر حس می کنند: دیگر مفید نیستند، و برای کودک خود کاری نمی توانند بکنند، و فرزند تصور می کند(حتی اگر ازدواج کرده، خانواده داشته باشد) دیگر کسی او را دوست ندارد. ورها شده در فضای نا امن است. بنا براین تئوری کودکیاری در اسلام، حمایت کامل: پدر و مادر از فرزندان است: تا 21 سالگی. یعنی همسر اختیار کردن هم، با حمایت پدر و مادر باید باشد، نه اینکه بگویند: برو خانه بخر وخودت را اداره کن.