علم بشری: فقط یادگیری اسامی است. زیرا خداوند می گوید : (علم الادم الاسما کلها). یعنی تفوق انسان بر ملائکه، ادم برحیوانات و بشر بر تمام موجودات، فقط دانستن کلمات و اسامی بیشتر است. در دعای جوشن کبیر،با یکهزار اسم خداوند آشنا می شویم! و در زندگی خود، با هزاران اسم دیگر مانوس هستیم. همه دنیا گذر و نظر است. از نظر خداوند فقط کلمه هست: (اگر تما دریاها مرکب شود و همه جنگلها قلم) که کلمات خدا را بنویسند، آنها تمام می شوند، ولی کلمات خدا تمام نمی شود. این کلمات را ما پاسخ می نماییم. یعنی علم عبارت از پاسخ دادن است. و هرکس کلمات بیشتری بداند، و پاسخ های بهتری بدهد، ما قانع تر می شویم. به همین جهت انسان ها، قوه ناطقه دارند یعنی قدرت ساخت کلمات. مثلا می گویند نظامی گنجوی، تا پانصد کلمه از خود بدعت کرده است. تمام قران و نهج البلاغه کلمه است. و جاذبیت آن در جدید بودن کلمات! و نحوه چیدمان آن است. در قران برای جذاب بودن این کلمات، حتی از حروف مقطعه استفاده شده! تا ایهام و لذت فهم را بیشتر کند. زندگی انسان، عبارت است تولید کلمات بیشتر، برای فهم کلمات کمتر! به همین جهت شاعران و نویسندگان، دارای مقام بالاتری هستند چون: کلمات مانند موم در دست آنها است. سازندگان و تولید کنندگان نیز، در صورتی مورد تقدیر قرار می گیرند که: برای تولیدات خود اسامی بهتری انتخاب کنند. و از کلمات شیرین تری استفاده کنند. گاهی یک محصول به دلیل استفاده از کلمتی که: در زبان دیگری، مفهوم خوبی ندارد در میان آن ملت، بفروش نمی رود. بازاریابها و فروشندگان، باید صدا و کلمات جدید تر و خوشتری داشته باشند. تنها با کلمات است که انسان ،جذب یکدیگر می شود. و هرچه عاشقانه تر باشد، مدت جذب بیشتر می شود. وقتی انسان از کلمات تهی شد، دوران جدایی عاطفی! آغاز می شود و به دوران جدایی های عمیق تر و خودکشی می کشد. وقتی با کسی مقابل می شوی، اگر کلماتی نداشته باشی، مجبوری از هوا! و آب و آسمان بگویی، و او بیزار از این تکرار مکررات، با شما خداحافظی می کند. چرا خداوند گفته(ادعونی استجب لکم؟) برای اینکه قوه ناطقه شما فعال شود. خواسته های خود را به شکل زیباتری بیان کنید. و از کلمات بهتری استفاده کنید. زیبا ترین نیایش ها، زیباترین نعمت ها را بدنبال دارد. و شما از امام سجاد یاد می گیرید. ولی نباید همان را تکرار کنید! بلکه به آن اضافه کنید. مثل دعای کمیل یا دعای ندبه و یا زیارت عاشورا، در میان آن مکث کنید و از خودتان جمله بسازید. در روایت هست که: وقتی قران می خوانید، به آیات عذاب که رسیدید، از خدا بخواهید که جزو آنها نباشید. و یا در مورد نعمات و بهشت که خوانید، بلافاصله از خدا آنها را بخواهید. یعنی تعبیه در منقار شما است. همه دنیا از شما سوال می کنند، اگر جواب نداشته باشید، و کلمات بهتر و بیشتری استفاده نکنید، از شما رویگردان می شوند. اینهمه رادیو و تلویزیون و اقیانوس کاغذ، هنوز کلمات بشر را نقطه پایان نگذاشته اند. و تازه انسان به شوق افتاده، تا زبان بیشتری بریزد. و دنیای هوشمند را به کمک خود بگیرد: تا کلمات نقش فعالتری پیدا کنند. شما یک کامپیوتر و ساعت را فقط، با یک کلمه می شناسید اما متخصص کامپیوتر، برای هر قطعه آن اسم دارد! غرب آمد که آن را محدود کند، گفت از اعداد استفاده کنیم! و لذا ذوق انسان را کور کرد. خیابان شماره فلان! قطعه شماره فلان،آیا شما را به شوق می اورد؟ یا ذهن شما را کور می کند. لذا وقتی خیابان ششم، ناگهان بنام یک شهید می شود: گویا زنده می شود. با شما حرف می زند، از دوران دفاع مقدس می گوید. ولی عدد شش برای شما گیجی می اورد: خیابان ششم؟ قطعه ششم یا نفر ششم! لذا علم در غرب، به علت ناتوانی بشری در کلمات، ماهیت خود را از دست داده. بجای پاسخگویی، شبهه افکنی پیشه کرده است. در یک کلام میتوان گفت: علم در اسلام یعنی پاسخگویی! ولی در سکولاریزم یعنی ایجاد شک و ابهام، و نهایتا پوچی و نیهلیسم و خودکشی. فرهنگ هم ینی مجموعه پاسخ ها!