بازار یابی در اسلام هم مانند: بقیه فعالیت ها، نظریه سازی خودش را می خواهد. و نباید با اهرم دیگران، و نظریات آنها کار خود را اغاز کنیم. مثل این است که با کلید درب خانه دیگری، بخواهیم درب خانه خود را بگشاییم! پس همه علوم! نیاز به بازنگری دارند. زیرا همه علوم زایده فکر بشری هستند. درک ما از واقعیت را، علوم تشکیل می دهند. یعنی علوم بخودی خود، در جهان وجود ندارند. مثلا چیزی بنام شیمی یا فیزیک، وجود خارجی ندارد. بلکه ساخته و پرداخته ذهن بشر است. طبیعت کار خود را می کند! و راه خود را می رود. این ماهستیم که گاهی فیزیک را، از ان بیرون می کشیم و گاهی شیمی! علوم سخت که از این قاعده پیروی می کنند، علوم نرم بطرق اولی. زیرا چیزی بنام مدیریت! در بیرون ما نداریم. یا اقتصاد و مثلا سیاست. بلکه ذهن ما است که در مواجهه با پدیده های اجتماعی، بعد خاصی را برش می دهد. و آن را نامگذاری می کند. در واقع تمام علوم، همان نامگذاری است. به همین دلیل خداوند در قران هم می فرماید: ما همه اسما را به آدم آموختیم. لذا باید اساس فرضیه ها و نظریه ها عوض شود. و منابع فرضیه سازی، از متون غربی به سوی متون اسلامی حرکت کند. زیرا غرب به انتهای خود رسیده! و علت اینهمه افول هم، منابع علمی آنها است. بطور مثال در بازاریابی: سالها تحقیقات کردند، عمل کردند وبرای ما هم کلاس گذاشتند! هنوز هم می گذارند! ولی با یک امضا ترامپ، همه آنها از هم گسیخت. و نشان داد چیزی بنام بازاریابی، دروغی بیش نبوده. اینکه ما بیاییم 95درصد هزینه های کالا را، به بازاریابی تخصیص بدهیم. و با یک امضا، از صادر کردن آن یا فروش ان: به مشتریان خود منع شویم. که در هیچ تفکر منطقی نمی گنجد. ولی نشان اوج تمدن غربی! و علوم بازاریابی آن است. البته آنها هنوز علوم بازار یابی: قبل از انقلاب را به ما آموزش می دهند(قبل از تحریم کارتر) که با هزینه بیشتر، سهم بازار بیشتری پیدا کنیم. و می گویند تبلیغات هزینه نیست! سرمایه گذاری است. نوکینزی، ها می گویند باید نیاز خلق کنیم! و مردم را محتاج کالای خود بکنیم، تا جاییکه نسبت به آن اعتیاد پیدا کنند. که این عمل شنیع را، وفاداری مشتریان می نامند. اعتیاد یا وفاداری به کالا، یعنی اینکه نیاز هم نداشته باشیم، ان را بخریم تا اشباع تولید بی اثر شود. یا بصورت مصنوعی، در خود نیاز تولید کنیم. مواد مخدر و سیگار و مشروبات و سکس و خشونت، همه در این مقوله جای می گیرند. یعنی مردم احنیاجی به آنها ندارند. ولی بخاطر وفاداری، ان را می خرند و مصرف می کنند. پس: مصرف مواد مخدر یا سیگار، نیاز ذاتی بشر نیست: بلکه حتی عدم مصرف ان بهتر است. ولی برای پرستیژ اجتماعی، یا جامعه پذیر شدن که خود، ساختن افکار عمومی توسط بازاریاب ها هست: مجبورند آن را مصرف کنند، تا جان بدهند. یعنی یک معتاد! مردن در کنار خیابان را، نهایت وفاداری خود می داند. و هیچ از ان باکی ندارد. به همین دلیل نباید انها را جزو انسان به حساب آورد، زیرا احساس و روح انها، توسط شیطان تسخیر شده است. برای روشن شدن موضوع: دشمنان انقلاب اسلامی، کارتن خوابی را برای ما، یک عیب می دانند! ولی برای کشورهای پیشرفته، یک نوع توسعه شهری و رشد سرمایه داری! ارزیابی می کنند. حتی در فرهنگ معتاد ها برعکس مردم عادی، کارتن خوابی افتخار است. لذا هرچه شهر داری آن ها جمع می کند، باز با یک بهانه ای، میان همالان خود رفته. و ژنده پوش تر از قبل، به انها اعلام وفاداری می کنند. درست مثل زباله گردی! که دشمنان برای انقلاب اسلامی، آن را یک پدیده زشت معرفی میکنند، ولی خود زباله گردها، معتقدند که به معدن طلای کثیف دست یافته اند! و به هیچ وجه حاضر نیستند حتی سرقفلی محله خود را، واگذار کنند. لذا علت اینکه ما باید اساس نظریه ها را تغییر دهیم، در همین است که در چاله ای که آنها کنده اند، نیافتیم. چاله آنها یک تضاد درونی یا استانداردهای دوگانه است. مثلا ما طفل نامشروع را نمیپسندیم، ولی انها تبلیغ می کنند که بیشتر شود. در اسلام ازدواج دختران از 9سالگی واجب است، تا در فحشا نیافتند. ولی انها در فحشا می اندازند، تا ازدواج نکند.